راه بی پایان...

ساخت وبلاگ
بدون تو چمدون بستم برا رفتن از اینجابجای نزدیک شدن بهت دور تر شدم ازتولی تو هنوز در من زنده ایهنوز تنها کسی که میتونه توو این وضعیت نجاتم بده تویی !هنوز بعد اینهمه مدت زهرا بهونه ی تو رو میگیره - و من دستام خالیه . خالی میمونه ! اون منو به سمت مردن ِبدونه عذاب وجدان سوق میده اون منو آماده ی مردن میکنه ولی من هنوز دست و پا میزنه برا غرق نشدننمیتونه گریه کنه و توو گرداب سر درد و سرگیجه های عجیب گیر کرده - . ۲۴ سالگی . + نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۲ ساعت 15:1 توسط خودم  |  راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 42 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 11:26

اینجا همه چی دست نخورده مونده ماهه آبی !
انگار ک شما رفتی یه مسافرت دور و دراز و قراره برگردی خونه !
و هیچ وقت اوضاع خونه تغییر نمیکنه بدون شما .
حداقل بعد اونهمه تردید بابت کنار من موندن ، میتونم قول اینو بهت بدم :))

هرچند اگه نخوای دیگه برگردی خونه .

+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم تیر ۱۴۰۲ ساعت 21:31 توسط خودم  | 

راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 43 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 11:26

همونایی ک اونجا نوشتم :مهم نبود چقد سخت میگذشت یکی برا اینکه غیر ممکن هاشو ممکن کنه داشت میجنگید تنها راه فرارم بود یادته ؟بخاطر تو بود بخاطر داشتنت بود بخاطر کنار تو بودن بود امیدم بودی ولی یکی دو هفته مونده ب آزمون فهمیدم نه تنها دیگه جایی ندارم کنارت ، همون جای نصفه نیمه هم پرشده .- ذهنم خالیه از کلمه س -ولی حسه خوبی نبود .همش میگه که برت گردونم ، تا خودت نخوای که نمیشه -گفتی نمیخوای ، مگه نه ؟! شهر ب اون بزرگی زندون و قفس میشه برام اگه بیام - تو بگو چیکار کنم با آدمی ک توو دلم هنوز زنده س و باهاش زندگی میکنم ولی توو واقعیت ... + نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۲ ساعت 23:9 توسط خودم  |  راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 36 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 11:26